نوای فارس-مرسده مقیمی: این روزها به خبرهای رسانهای یک حوزه جدید اضافه شده است. یعنی علاوه بر حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و... حوزه جدیدی ایجاد شده به نام محسن چاوشی! و از آنجا که نمیشود روزی یک حوزه خالی بماند و حتما باید خبری داشته باشد؛ اگر هم خبری درباره او نباشد برایش میسازند تا حوزه محسن چاوشی یک طوری پُر شود!
کار به جایی رسیده بود که مدتی اخبار بیست و سی چاوشی یک کامنت میگذاشت در صفحه شخصی اینستاگرامش میشد یکی از اخبار اصلی آن و خبر مهم رسانه ملی؛ حالا من تا این جای کار هیچ مشکلی ندارم سلبریتی بودن شاخ و دم که ندارد. اینکه طرف یک کامنت اینستاگرامیاش در رسانههای مکتوب و شفاهی نقل میشود و هزار متن و داستان برای آن یک کامنت نگاشته میشود فقط و فقط یک معنای روشن دارد و آن سلبریتی بودن است.
این سلبریتی بودن طبعا و قطعا دردسرهایی دارد که به هر حال باید ساخت اما این پروندههای عریض و طویل حاشیهسازی که بیوقفه تولید و منتشر میشود قابل هضم نیست.
البته من در این متن قصد ندارم به تمام هم و غم یک رسانه تصویری تازه کار اشاره کنم برای سناریونویسی پیرامون چاوشی، اصلا خداقوتشان باشد شبانهروزی دارند تلاش میکنند برای ایجاد یک داستان تازه و این پشتکار در اشاعه دروغ و تهمت خیلی آفرین دارد! ـ به قول شاعر البته ـ اما این مورد آخر دیگر قصه عجیبی است؛ این طرح مجوز نداشتن آهنگ مجموعهای که با نظارت وزارت ارشاد اسلامی هرهفته منتشر می شود و از تبلیغاتی گسترده بهره میبرد که بعید است کسی باشد که اسمی از «شهرزاد» و آهنگهایش نشنیده باشد؛ اصلا این فیلمنامه آخری جالبترین نوع حاشیهسازی برای تنها سلبریتی پویای این مملکت است.
علیالظاهر آقای اسماعیل امینی دبیر جشنواره شعر فجر در متنی نوشتهاند که ترانه «کجایی» معنا و مفهوم روشنی ندارد و قابل فهم نیست؛ راستش من به واسطه سالها حضور در جشنواره فیلم فجر موارد بسیاری سراغ دارم که دلیل محکمی است جهت افسوس خوردن برای متولیان جشنواره فیلم فجر اما فکر نمیکردم اوضاع جشنواره شعر نیز تا این اندازه اسفبار باشد! مگر ترانه «کجایی» را ابو سعید ابوالخیر به زبانی بیگانه گفته که دبیر محترم شعر فجر متوجه معنا و مفهومش نمیشوند.
کاش ایشان به جای تمسخر و یاد گذشته و اهمیت معنای شعر در آن زمان میفرمودند کجای ترانه «کجایی» واقعا دقیقا کجای این ترانه را متوجه نشدهاند تا اینجانب برای رهایی ایشان از سردرگمی و جلوگیری از افسوس برای شعر امروز راهنماییشان میکردم اما از آنجا که ایشان اشاره روشنی به انتقاد وارده به این ترانه نکردهاند شوربختانه نه از من که از هیچکس دیگری کاری ساخته نیست؛ اما آقای سعید بیابانکی چون در حاشیه برنامه «شب شعر حلقه رندان» خیلی صریح و واضح گفتهاند که با کدام قسمتهای ترانه «کجایی» مشکل دارند می شود ایشان را راهنمایی کرد اما باز موضوعی من را در انجام این مهم مردد میکند و آن اینکه آقای بیابانکی که شاعری برجستهاند و به قدری شهرهاند که بارها اشعارشان توسط مقام معظم رهبری مورد تحسین قرار گرفته است واقعا نیاز به توضیح اینجانب برای روشنگری دارند؟! راستش باور نمیکنم ایشان به عنوان شاعری برجسته معنای ترانهای ساده را ادراک نکرده باشند.
بنابراین فکر میکنم شاید آقای بیابانکی به خاطر دوستانی که از حداقل دانش ادبی بیبهرهاند و از زمان انتشار ترانه «کجایی» برایشان سوال شده که «بیا تا رگامو تو خونت بریزم» یعنی چه؟ این سوال را پرسیدهاند و از سر تواضع گفتهاند خودشان متوجه نشدهاند. البته ایشان گفتهاند که عبارت «بیا روتو رو کن» را هم متوجه نشدهاند که حقیقتا این یکی را من حتی از عوام کوچه و بازار هم نشنیدهام که معنایش را متوجه نشده باشند دیگر شاعر بنامی چون آقای بیابانکی که جای خود؛ با این وجود به اختصار جهت رفع ابهام احتمالی اشارهای هم به آن خواهم کرد؛ اما در مورد جمله معروف «بیا تا رگامو تو خونت بریزم» که سبب شده بسیاری چاوشی را به سخره بگیرند که اصلا نفهمیده چه گفته و فقط خواسته چیزی بگوید! فارغ از اینکه استهزای یک انسان در هر جایگاهی یکی از مذمت شدهترین کارها در قرآن است باید بگویم ادراک این جمله نیاز به کمی دانش ادبی دارد که از آنجا که گمان میکنم حتما یک شاعر به اصول ابتدایی ادبیات آگاه است با عذرخواهی پیشاپیش جسارتا آقای بیابانکی را مخاطب قرار میدهم آن هم به سبب اظهاراتشان که همچنان به نظرم غریب میآید!
در ادبیات شیرین پارسی که به قطع و یقین اگر عوام با آن بیگانه باشند اهل شعر و شاعری و در کل هنرمندان دست به قلم را با آن بیگانگی نیست؛ آرایههای ادبی گوناگونی برای پیرایه کردن متون ادبی به نثر یا نظم وجود دارد که یکی از آنها «مجاز» است. آرایهای که تحصیلات دانشگاهی هم نمیخواهد و هرکسی در دوران متوسطه و پیش از اخذ مدرک دیپلم با آن آشنا میشود. همانطور که از نام این آرایه ادبی پیداست کلمهای در متن نثر یا نظم به جای چیز دیگر قرار میگیرد و بر معنای آن دلالت میکند. حال وقتی ترانهسرا میگوید: «بیا تا رگامو تو خونت بریزم» کلمه «رگ» مجاز از «خون» است که طبعا برای پیرایه ادبی از این آرایه استفاده شده است. وقتی ترانهسرا میخواهد رگش را در خون معشوق بریزد یعنی در واقع کلمه رگ که محل و ظرف خون است را به مجاز به جای خون استفاده کرده و مفهوم پر واضح و مبرهن است که عاشق میخواهد خون خودش را نیز به پای معشوق بریزید. از آنجا که رگ ظرف خون است به این مجاز، مجاز محلی گفته میشود و اتفاقا محسن چاوشی که انگار هرکاری بکند به مذاق عدهای خوش نمیآید اولین کسی نیست که از این آرایه استفاده کرده؛ برای مثال در گلشن راز آمده: «چو آشامیدم این پیمانه را پاک/ درافتادم ز مستی بر سر خاک» که اینجا شاعر پیمانه را به مجاز از شراب داخل پیمانه به کار برده و بدیهی است که پیمانه را نمیتوان آشامید. یا در ادبیات محاوره شاید بارها شنیده باشید که مادری خطاب به فرزندش میگوید: «بشقابتو تموم کن بعد برو بستنی بخور» که باز بشقاب مجاز محلی از غذای درون آن است چرا که بشقاب را نمیتوان خورد.
با این توضیحات که به گمانم کاملا روشن است هیچ اتفاق عجیب و غریبی رخ نداده به هنگام ریختن رگ در خون؛ آن هم تا این اندازه که خاطر اهالی شعر و شاعری را تا این حد مغشوش و مکدر سازد. علاوه بر آن در مصرع مذکور آرایه مجاز دوبار تکرار شده یعنی ترانهسرا علاوه بر اینکه از رگ به مجاز از خون استفاده کرده از خون نیز به مجاز از مایع زیست آدمی استفاده کرده است بنابراین ترانهسرا میخواهد تمام زندگی و مایع حیاتش را به مایع حیات معشوقه هدیه کند و در زیستن او ادامه یابد. حالا تا کی بناست محسن چاوشی برای چنین تعبیر شاعرانهای جواب پس دهد و مورد استهزا قرار گیرد را نمیدانم!
اما در مورد «بیا روتو رو کن» که هنوز متوجه نمیشوم دقیقا چه چیزی مانع از درک آن توسط شنونده میشود آرایه بسیار ساده «جناس» به کار رفته که در اینجا چون دو کلمه دقیقا مشابه یک دیگرند با دو معنای مختلف «جناس تام» است. «رو»ی اول به معنا صورت و «رو»ی دوم به معنا نشان دادن.
نمیدانم قسمت دیگری در این ترانه وجود دارد که برای اهل شعر و ادب جای سوال باشد یا نه ولی خط به خطش قابل معناست و هیچ چیز ناواضحی وجود ندارد.
از آنجا که تجربه ثابت کرده هنگامی که چیزی به دقت تشریح میگردد و جایی برای سوال باقی نمیگذارد عدهای میگویند حالا از کجا معلوم که هنرمند (در اینجا چاوشی) تمام اینها را میدانسته و آگاهانه اعمال کرده و نگارنده چیزی بیرون از متن را به آن الصاق نکرده است؟ ذکر دو نکته را ضرروی میدانم؛ اولا نکاتی که عرض کردم به قدری واضح و روشن است که با مراجعه به هر استاد ادبیات به راحتی به جوابی مشابه خواهید رسید. حتی اگر کتابهای دبیرستانتان دم دست باشد نیازی نیست مزاحم وقت یک استاد شوید و اگر حافظهتان یاری کند که به کتابهای آن دوران نیز نیازی نیست.
بنابراین چیزهایی که نگاشتهام موضوع عجیب و غریبی نیست که به متنی الصاق شده باشد. ثانیا به نظرم آدمی که به هنگام اوقات فراغت به جای بالا و پایین کردن اینستاگرامش و یا سلفی گرفتن از خودش و دوستان، مولانا را ورق میزند و تا حدی او را زیست میکند که میشود بخش جدایی ناپذیر زندگی شخصی و موسیقاییاش نمیتواند با آرایههای ادبی بیگانه باشد چرا که متن ثقیل اشعار مولانا بی دانش ادبی ادراک نمیشود. وقتی ترانه تیتراژ سریال «شهرزاد» بدون دانش ادبی فهمیده نمیشود و حتی این ناآگاهی در نهایت تعجب باعث تمسخری بیجهت میشود دیگر اشعار حضرت مولانا جای خود دارد. در نتیجه کسی که اشعار حضرت مولانا را ادارک میکند قطعا از دانش ادبی بالایی برخوردار است.
جسارتا نگارنده بر این باور است که بهتر است این همه تلاش و تقلا برای پایین کشیدن یک نفر، که سالهاست به ثمر ننشسته را صرف مطالعه و اعتلای خویشتن کرده تا به جایگاه فعلی سلبریتیای برسند که تمامی فکر و ذکرشان بررسی لحظه به لحظه کارهای اوست تا ببیند کجا میتوان ایرادی گرفت و گفت دیدی گفتم؟! به نظرم این همه عجله برای پرکردن صفحات این حوزه تازه افتتاح شده چاوشی که باید هرطور شده آماده شود فرصت اندیشیدن و تعقل را گرفته که خداوند متعال میفرمایند آنها استهزا میکند اما غافلاند که خویش را ریشخند میکنند.
هرچند امیر بیگزندش میگوید الخیر فی ما وقع و حتما خیریتی است در اینکه این روزها همه زمزمه میکنند چاوشی، حال به نیکی یا شر؛ به قول امیر بیگزندش الخیر فی ما وقع.