۱۴۰۳ سي و يکم فروردين - 02:27 ق.ظ

گفت و گوی نوای فارس با رضا صادقی در روز تولدش:خبر داری که دارم پیر می شم؟

خبر داری که دارم پیر می شم؟

نوای فارس- لی لا رضایی: رضا صادقی اگر چه نیازی به معرفی ندارد ولی وجهه ای دیگر از درونیاتش را کسی نمی شناسد.  شاید چنین چیزی،  دلیلی نداشته باشد جز اینکه تاکنون خودش نخواسته است خیلی ها سر از درونیات احساسی وشکننده اش سر درنیاورند.

سلطان مشکی پوش؛ لقبی است که هواداران صادقی از سالهای اول مطرح شدنش به وی داده اند و حالا این سلطان از خیلی چیزها خسته است. با اینهمه همچنان به عشق هواردانی که همیشه هوایش را داشته اند، در صدد انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت است و عشق این روزهایش که او را به همیشه ها پیوند می زند دختری به نام تیاراست که به او زندگی دوباره برای تصمیم های مهم زندگی داده است.

صحبتهای او را در روز تولدش درباره کارهایی که پیش رو دارد، برنامه هایش ، دوستانش و خیلی چیزهایی که شاید تاکنون نمی دانسته اید، می خوانید:

 

قبل از هر چیز می خواهیم برنامه های پیش رویتان را بدانیم این سوال خیلی از هوادارن است که رضا صادقی بعداز مدتها چه برنامه هایی مدنظر دارد و قرار است چه کار کند؟

والله خیلی زودِ زودش آلبومی است به نام «هیچ» که قرار است ازسوی شرکت «آوای هنر» منتشر شود. در این آلبوم دوستان بسیار خوبی کنار من هستند مثل محمد نصرتی، شجاعت شفاعی، اشکان آبرون، آرون حسینی، اسماعیل حسینی، فاضل پیش  و ... یک مقدار سعی کرده ام به ستاره های زمینی بپردازم تا ستاره های آسمان! عموما از ستاره هایی که سوسو بزنند زیاد خوشم نمی آید و لدت نمی برم. دوست دارم ستاره کنار دلم باشدنه اینکه بالا و روی سرم!

به امید خدا این آلبوم را در دست انتشار دارم و اگر خدا عمری به من بدهد و بتوانم تمامش کنم، آن را منتشر خواهم کرد.

آلبوم«آمپلاگ» یعنی فقط گوش کن در قالب  موسیقی آمپلاگ را هم از قبل آماده دارم که یک اتفاق خاص در موسیقی ام است. این آلبوم قرار است از سوی شرکت «ایران گام» منتشر و پخش شود. البته ناگفته نماند که برخی از قطعات این آلبوم هنوز که هنوز است یک مقدار از کارهایش مانده است.  باید آلبومی شود که موسیقی در آن دارای ارزش باشد. در آن آلبوم رضا تاجبخش عزیز خیلی به من کمک و لطف کرده است . یک سری از کارهای ایشان در آلبومی که با هم انجام داده ایم قرار است منتشر شود . اگر هم خدا بخواهد از کارهایی که در پیش دارم و اگر عمری باقی ماند، برای اولین بار این را می گویم که قرار است برای اوایل مهرماه کنسرت تهران را اجرا کنم . به امید خدا هم امروز روز تولدم است.

 

تبریک ما و هوادارانتان را بپذیرید. اکنون شما صحبت از همکاری مجدد با ایران گام کردید. با توجه به مسایل و مشکلاتی که شما با ایران گام داشتید، چطور شد که مجددا دل به این همکاری دادید؟ اگر دوست ندارید می توانید پاسخ ندهید. ولی می خواهم بدانم این همکاری بر چه مبنایی صورت گرفته است؟

کاملا بر مبنای دوستی است. به دلیل اینکه این جزو تعهدات من بوده است . در آخرین قراردادی که با شرکت ایران گام داشتم و با این شرکت، افتخار همکاری داشتم، قراردادی بستیم که صحبت از آلبومی بود که با همکاری هم می بایست منتشر می شد و این همان آلبوم است.اما دلایل کاری که پیش آمد و اتفاقاتی که افتاد این آلبوم با تاخیر مواجه شد و با آقای حسینخانی به این نتیجه رسیدیم که این کار را به طور موزیکال و موسیقی منتشر کنیم و صرف فضای پاپ نباشد، بلکه  کلاسیک، پاپ و ادغامی از این دو در قالب آلبومی منتشر شود. این از قراردادهای قدیم من است که باید اجرایش کنم.

 

یعنی منتظر آلبومی از موسیقی پاپ-کلاسیک خواهیم بود؟

دقیقا همین طور است و تلفیقی از موسیقی پاپ-کلاسیک است که در قالب سازهای کاملا آکوستیک اجرا می شود. یعنی هیچ ساز دیجیتالی در آن آلبوم نخواهید شنید.

 

طبیعتا چنین چیزی مستلزم هزینه زیادی خواهد بود.

بله ولی می ارزد. چون در جایگاه شاگردی، تکرار می کنم در جایگاه شاگردی، اثراتش را از استادانی مثل مرحوم فرهاد، فریدون فروغی دیده ایم که چقدرآلبوم هایشان ماندنی شده اند. نمی گویم بقیه آلبوم هایم ماندنی نیستند ولی عموما سازها و سازه هایی که دست مستقیم انسانها در آنها به کار رفته اند و احساس مستقیم انسانها در آنها دخیل اند، بیشتر ماندگار بوده اند و به قلب ها نشسته اند. من این آلبوم را برای بارها و بارها شنیده شدن منتشر می کنم. برای بیشتر از یک بار شنیده شدن، نه برای یک پروسه زمانی کوتاه.

 

یعنی برای ماندگاری؟

دقیقا و بیشتر دوست دارم به عنوان یک آلبوم موسیقی از آن یاد شود نه صرف یک آلبوم!

 

در این آلبوم فقط با رضا تاجبخش همکاری داشته اید؟

نه ولی با رضا تاجبخش شروع شده است. فاضل پیش هم در آن حضور دارد و احتمالا آرون حسینی، دکترمحمدرضا چراغعلی هم خواهند بود. عموما دوستانی که فضای آکوستیک را به طور علمی و آکادمیک می شناسند و با آن سرو کار دارند، با آنها باید کار کنم به دلیل اینکه من خودم اطلاعات زیادی به لحاظ موسیقی آکادمیک ندارم. به همین دلیل مجبورم و لذت می برم و از این اجبار وام می گیرم از دانش دوستان!

 

 اینکه قصد دارید چنین فضایی را تجربه کنید، شما را از موسیقی مردم کوچه و بازار دور خواهد کرد. این باعث می شودمخاطب شما یک پروسه طولانی برای رسیدن به رضا صادقی جدیدتری را طی کند. این مخاطب از این پس جور دیگری به رضا صادقی نگاه می کند.

دقیقا با همین فکر دارم این قصه را رد می کنم. دارم اولین بار یک موسیقی ای را تهیه می کنم که هم علم درونش هست و هم شنونده کوچه و بازار من با آن علم، به نظر احساسی نزدیک می شود. یعنی اگر خیلی پیچ و خم موسیقی دارد، به جایش سادگی احساس، سادگی خواندن، سادگی کلام دارد که بتواند با آن ارتباط برقرار کند. ولی بازهم من منکر نخواهم شد که یک عده قطعا آن را نخواهند پذیرفت، به این دلیل که گوششان به یک نوع فرهنگ شنیداری عادت کرده است . نمی خواهم بگویم این خوب است یا بد ولی می خواهم برای یک طیف دیگری از دوستانم یک اتفاق دیگری داشته باشم.

 

همانطور که می دانیم کارهای ارکسترال در ایران خیلی جواب نداده اند . کنسرتهایی که ما به صورت ارکسترال می بینیم شاید یک دهم کنسرتهای پاپمان مخاطب نداشته باشند. با این قضیه چگونه مواجه خواهید شد؟

ببینید متاسفانه عیبی که در فضای ارکسترال در ایران در قالب موسیقی پاپ وجود دارد این است که ما از ارکسترال بودن فقط شلوغ بودن دیده ایم و بس! یکی از ضعف های بزرگی که در موسیقی ارکسترال ما وجود دارد این است که الان صدابرداری برای کارهای ارکسترال نداریم. یعنی همیشه بلبشوی صدایی، مخاطب را خسته می کند. حق هم دارد و اصلا هیچ اتفاق عجیبی هم نیست. موسیقی ، هنری شنیداری است . وقتی چیزی نشنوید چیز خوبی درباره اش نمی گویید. یک چیز هم بدون تعارف بگویم باید این اتفاق بیافتد و مدام این تکرار پیش بیاید و این خبط و خطا و این فراز و نشیب پیش بیاید که خطاهایش گرفته شود و مردم آرام آرام با این مدل فرهنگ شنیداری آشتی کنند. یک جورهایی ما مقصر هستیم ، مردم کاره ای نیستند. ما مقصریم که نتوانسته ایم برای آن برنامه ریزی کنیم. آمده ایم در اتاق تمرین، ارکستر چیده ایم و خیلی خوب صدا داده است ، ولی وقتی در سالن اجرا کرده یم دیده ایم نه این، آن صدای دلخواه نیست.

 دومین مساله ای که وجود دارد این است که فضای ارکسترال طوری است که متاسفانه جوری در سالن ها اجرا می شود که از آلبومی که مردم شنیده اند سطحش پایین تر است. به این دلیل که تنظیم هایی که در یک آلبوم می شود در حد یک سال زمان می برد ولی تنظیمی که کلا برای ارکستر می شود برای اجرا ماکزیمم حدود یک ماه زمان می برد. خوب این زمان خیلی زیاد تاثیر گذار است.

 

مساله ای که وجود دارد این است که تاکنون زمینه انجام چنین کارهایی برایمان فراهم نبوده است که بخواهیم از این قبیل کارها انجام بدهیم. یا از نظر اجتماعی زمینه نداشته ایم، یا به لحاظ امکانات ، کمبود داشته ایم، یا اینکه مسولان در اختیارمان قرار نداده اند ، به هر حال خوراکش برای مردم فراهم نبوده است و مردم هم از قبل علاقه خاصی نشان نداده اند مگر تعداد خاصی از آنها!  در حال حاضر شما دارید، طوری صحبت می کنید که رسالت دارید مردم را با این موسیقی آشتی بدهید.

ببینید فارغ از بحث رسالت، این یک وظیفه است. من مردم کشورم را دوست دارم و وقتی مدعی این هستم که دوستشان دارم  باید بهترین  موسیقی جهان را به آنها ارائه کنم. من نمی توانم به عنوان یک پزشک مثلا به مریضم بگویم شرمنده آقا ما داروی جدید را نداریم و شما همان داروی قبلی را استفاده کنید . درباره موسیقی هم به همین منوال است و بعد آن دوست من یک جای دیگر در معرض یک موسیقی دیگر که قرار گرفت، به او بگویم تو موسیقی را نمی فهمی! اطلاع نداشتن آن ادم از آن نوع موسیقی مقصرش من هستم. منی که می شنود، منی که قبول می کند، منی که پذیرفته است، پس خطا از من است، حال ،چون من را می شنود، من از اوتقاضا می کنم این مدل موسیقی هم گوش بده که اگر جایی رفتی و این نوع موسیقی به گوشت خورد با آن غریبه نباشی!

 

این که مردم به یک فرهنگ شنیداری درست برسند،زمان زیادی خواهد برد.

اصلا مهم نیست! اصلا مهم نیست! حتی اگر بعداز عمر من اتفاق بیافتد، بازهم مهم نیست بلکه مهم این است که یک اتفاق بیافتد. مرحوم فرهاد چندین سال پیش گنجشکک اشی مشی  را خوانده است، الان می بینیم که خیلی ها از روی این آهنگ تقلید می کنند و روی سن هم می روند و موفق هم می شوند. علیرضای عصار زمانی که شروع کرد، روی سن یک ارکستر بزرگ چید، با موسیقی فوادحجازی.  وقتی عصار از دنیای کنسرت و سن دوری کرد ، خیلی ها آمدند روش او را ادامه دادند. من مطمئنم خود علیرضا عصار آن زمان خیلی توقع نداشت و به دنبال این نبود که خیلی ها کار او را انجام بدهند. ولی تاثیر گذار بود . می خواهم این را بگویم که تاثیرگذاری به زمان نیست و من دنبال این نیستم که بروم امروز یا دوماه دیگر این اتفاق را منجر شوم. حاضرم ده سال دیگر صبر کنم و اصلا پیر شوم اما این اتفاق بیافتد.

 

یعنی اصلا برایتان مهم نیست که شما نباشید و این کار ادامه داشته باشد و تاثیر بگذارد؟

نه به این دلیل که من موسیقی را دوست دارم . بگذارید چیزی بگویم: فرق است بین موسیقی و موسیخی!

موسیقی را اگر دوست داشته باشی، کنج اتاق  با یک پیانو هم اگر دق کنی با لذت دق می کنی! ولی اگر موسیخی دوست داشته باشی، حتما باید بروی توی حیات و هوار بزنی و اگر نگاهت نکردند دق می کنی! بین این دو خیلی فرق وجود دارد.

 

باتوجه به صحبتهایی که می کنید فکر می کنید چندسال زمان لازم است که مردم ما گوششان با این نوع موسیقی آشنا شود؟

با شرایط حضور تکنولوژی در زندگی روزمره  و سرعت حضور تکنولوژی در زندگی امروز من فکر نمی کنم زمان زیادی ببرد، خیلی که زمان ببرد،  5 سال است، خیلی زمان ببرد! ضمن اینکه هر نوع سلیقه ای در همه جای دنیا وجود دارد. در گذشته در انگلیس بهترین ارکسترهای حرفه ای هم که در اوایل ظهور موسیقی کلاسیک روی سن اجرا می کردند، برخی ها به نشانه اعتراض سوت می زند. پس معترض همیشه نسبت به سلایق مختلف هست! آن هم مجرم حساب نمی شود ، بلکه سلیقه اش این است و دوست دارد چیزی که طبق سلیقه اش باشد را بشنود.

 

ایرادی که این روزها به موسیقی آکوستیک گرفته می شود این است که با وجود این همه سمپل و الکترونیک و باتوجه به هزینه ای که استفاده از سازهای اکوستیک می برد، چه الزامی به استفاده از آن هست، وقتی سمپلها چنین قدرتی دارند، بهترین صداها و به روزترین صداها را می دهند و جدا از اینکه حضور نوازنده به قطعه حس می دهد؟

برای یک بچه همیشه یک پرستار عالم و آگاه و دانا زیاد است.  بچه تب نمی کند کنار آن پرستار، بچه تکان نمی خورد کنار آن پرستار، آخ هم نمی گوید کنار آن پرستار! اما مادر برای بچه یک چیز دیگر است، این هم همین طور است. الان بهترین سمپل ها آمده اند . ولی وقتی شما می خواهی یک احساس را تداعی کنی،مجبوری به سراغ نوازنده ای بروی که آن احساس را داشته باشدتا ان را وارد کارت بکند.

موسیقی الکترونیک زمان خودش را تمام کرده است  و به نظر شخص من موسیقی الکترونیک ایستاده است.

 

ولی به نظر می رسد موسیقی الکترونیک درحال پیشرفت است و روزبه روز کاملتر هم می شود!

نه پیشرفت نمی کند فقط دارد نوسان می کند و بالا و پایین می شود. الان شما اگر آخرین گرمی را دیده باشید، یکی از بزرگان موسیقی می گفت برای خودمان متاسفیم که آنقدر جهانمان را الکترونیک کرده ایم که الان نمی دانیم با ساز چه جوری باید برخورد کنیم. خود جهان هم بر همین اتفاق فکر می کند ولی چیزی را من بگویم که شما به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی نمی توانید، با موسیقی الکترونیک از موسیقی لذت ببرید. من خودم شخصا اینجور هستم و نمی توانم در خلوت خود از موسیقی اینچنینی لذت ببرم. یک موسیقی کاملا آکوستیک پیانو  با چند نت معمولی می تواند بسیار لذت بخش تر از موسیقی سمپل و الکترونیک باشد. بستگی به روحیات افراد دارد. موسیقی الکترونیک یک موسیقی تکنیکال است  و احساس در آن کم پیدا می شود. ولی موسیقی آکوستیک هم تکنیک است وهم احساس! بازهم بستگی به نوع نگاه دارد. یکی می آید و می گوید من مسابقه را با دوچرخه می روم وفرقی برایم نمی کند باد به صورتم بخورد هم برایم مهم نیست! یکی می آید می گوید من با یک اسب نجیب اصیل چند میلیون دلاری  می خواهم مسابقه بدهم و برد و باختم هم مهم نیست! سوار اسب بودن ورفتن برایم مهم است! به نگاه ادمها بستگی دارد! به این نیست که الان من بگویم چه چیزی پیشرفت کرده و چه چیزی پیشرفت نکرده است. شاید همه جهان الکترونیک را باد ببرد.

 

ولی مردم که این چیزها را تشخیص نمی دهند!

چرا تشخیص نمی دهند؟ اصلا این حرف شما را قبول ندارم.

 

منظورم این است که مردم رضا صادقی را دوست دارند و دنبال صدای او هستند و خیلی هم در قید و بند این نیستند که او سمپل کند یا اکوستیک کار کند ! چون صدای شما را دوست دارند.

ببینید صدای رضا صادقی وقتی در آن فضای درست قرار بگیرد و به گوش مردم برسد بعداز سه بار گوش دادن می آیند ومی گویند رضا صادقی  با چه چیزی دارد می خواند که این حس را به ما القا کرده است؟ 

قطعه «نرو» ی من یک پیانو داشت، یک درام و یک بیس! بیشتر از این هم ساز نداشت و تا الان هم که می بینم مردم همه این کار رازمزمه می کنند ولی خیلی از کارهای الکترونیک داشته ام که فکر می کردم خیلی هم خوب باشد، در واقع خوب نبود.

 

فکر می کنید فقط به دلیل همین حسی است که در آن هست؟

فقط به دلیل احساس موسیقی است. موسیقی باید یک بو داشته باشد. در برخی از ضبط ها شما ممکن است صدای نفس نوازنده را بشنوید و مثلا وقتی دارد ویلونسل می زند شما صدای نفس او را نیز می شنوید این نفس خودش بخشی از موسیقی است.ولی شما در نظر بگیرید امروز یک خواننده با موسیقی  الکترونیک بیاید،  الکترونیک خوب صدا می دهد ولی دقیقا یک ماه بعد یک چیز بهتر از آن به بازار می آید. این دلیلی بر این نیست  آن چیزی که آن روز با آن خوانده شد بد  باشد ولی خود به خود، خودش یک دری دارد که می گوید من بسته می شوم. ولی به جای آن شما نگاه کنید نمونه بارزش فرامرز اصلانی،  «اگه یه روز بری سفر» را با یک گیتار اجرا کرده است .تاکنون ما اشعاری بهتر ازشعر آن، ملودی هایی بهتر از آن، تنظیم هایی بهتر از آن زیاد دیده ایم ولی هنوز هم هر کسی گیتار دستش بگیرد اولین آهنگی که می زند این آهنگ است. چرا؟ چون حس در آن وجود دارد، چون انگشتی در آن نوازندگی بوده که ربط داشته به احساس او ، به تفکر او  و ...

موسیقی روانشناسی است . نمی خواهم بگویم الکترونیک را قبول ندارم بلکه این موسیقی جایگاه خودش را دارد و من هیچ وقت منکرش آن نیستم. یک وقت فضایی هست که واقعا آکوستیک لازم است اما یک جایی ساز آکوستیک دیگر شاید نتواند آن حجم را که باید ،بدهد. اینجاست که می گوید حالا موسیقی الکترونیک هم با من همراه شود. در دنیا هم پیش می آید. گروه متالیکا چند سال پیش، این قدر موسیقی با فضای الکترونیک و سمپل اجرا کرد که یکباره متوجه  شدند چیزی کم دارند . به همین دلیل در یک کنسرت، کاملا یک ارکستر زهی چیدند. چرا فکر می کنید؟ کم چون احساس کردند در این آهنگ آن احساس با این تکنیکال، قدرت و حجم بیشتری را می تواند به مردم القا کند. ببینید یکی مثل شماست که می تواند بگوید که مردم می فهمند. مردم می دانند و درک می کنند.

 

بله مردم می فهمند اما شاید از شما توقع نداشته باشند که بیایید موسیقی آکوستیک کار کنید. شما هر چه برای مردم بسازید و بخوانید شما را پس نمی زنند. من توقع داشتم اینجا از خودتان دفاع کنید و بگویید من سر مردم کلاه نمی گذارم و دوست دارم بهترین ها را برای آنها تولید و منتشر کنم.

دقیقا همین است. اگر من کاری کردم به لحاظ احساس و آکوستیک که مردم آن را نپذیرفتند، این مشکل مردم نیست بلکه مشکل من است که نفهمیده ام چگونه آن موسیقی را اجرا کنم که مردم متوجه شوند. موسیقی مشکلی ندارد، اینجا اجرایش با من بوده است . پس اگر اجرای خوب داشته باشم به اندازه احساس اجرای خوب، مردم من، درک می کنند، لمس می کنند و می پذیرند.

«داشتم فراموشت می کردم» که خیلی از دوستان همین تم را دارند ادامه می دهند، سال 80 که زمان «گل می روید زباغ» بود خوانده ام.

 

 خوب این قطعه هم فضایی رمانتیک داشت و هم نقبی می زد به موسیقی غرب و خارج از ایران..

دقیقا و مردم چرا آن را پذیرفتند؟ چون توانستم با لطفی که به من داشتند به احساسشان نزدیک شوم. درنتیجه  این احساس،  نزدیک شدم به قلبشان، اینجا هم  به همین  شکل است و اگر مردم بپذیرند یا نپذیرند مشکل از علم آنها نیست بلکه  آنها علمش را دارند. من به بچه ها همیشه می گویم که بهترین نقد آن نقدی نیست که منتقدی می نشیند وبرایت می نویسد بلکه آن یک  نظر است، خودش دارد نظر خودش را در قالب نوشته هایش بیان می کند. می تواند آن نظر اشتباه باشد، اصلا اوچه کسی است؟  نقد اصلی  آن است توی خیابان کسی جلوی من را بگیرد و بگوید آقای صادقی آهنگت خوب نبود آقا! این یعنی برو فکر کن و بگرد ببین کجای کارت خوب بود و کجایش بد بود. چون او جمع می کند و به من منتقل می کند . پس من باید دقت کنم از کمترین تا بیشترین. یا مثلا می گویند فلان آهنگ خوب بود ، بازهم باید بروم نگاه کنم و ببینم چرا خوب بود که اومی گوید خوب بود. ولی اگر دیتیلی باشد، این بخش را تقویت می کنم، بخش دیگر می ماند، فلان قسمت را ارتقا می دهم، قسمت دیگر سر نزولی می گیرد. ولی وقتی توی یک کلمه به شما می گویند« بد بود»، می توانی فکر کنی و همه بخش ها را با هم بالا ببری و به سطح قابل قبولی برسانی.

 

 از اینها که بگذریم، شما قرار است همایش مشکی پوشان راه بیاندازید. جریان این همایش چیست؟

دوستانی همیشه  درفضای مشکی پوشان یا مشکی دوستان نزدیک به من بوده اند و همه جوره حمایتم کرده اند. راستش را بخواهید من به قدری از این دوستان در جاهایی حمایت دیده ام که اصلا توقعش را نداشته ام. احساس کردم این دوستان نباید به این خلاصه شوند که در فضاها و صفحات مجازی از آنها تشکر کنم که آقا خیلی زحمت کشیدید، آقا خیلی محبت کردید. بلکه خواستم برای اولین بار این اتفاق پیش بیاید که هوادار بداند جایگاهش پیش کسی که با او لحظه می گذارند کجاست؟

این همایش شاید یک جمع کاملا صمیمی و خانوادگی بین من و هوادارنم است که من در آن نیم خوانم و آنها هم جیغ نمی زنند.

 

پس قرار است چه اتفاقی بیفتد؟

اول اینکه یک فضای تقدیر دارد از همه کسانی که تا به حال همراه بوده اند و از همه مهمتر یک سری اتفاقات را قرار است تفهیم کنیم. مثلا حضور بعضی از دوستان اهل هنر را می خواهم در این همایش داشته باشم و بحث هنر را داشته باشیم. متاسفانه این روزها بحث هواداری بسیار عجیب و غریب شده است. بعضی از هوادارها متاسفانه هوادار نیستد، تعدادشان هم زیاد نیست ولی چون «ها»یشان زیاد است، زیاد دیده می شوند. این روزها گاهی هواداری به توهین است. مثلا فلان کسی چیزی می گوید و پشت بند آن فحش و بد و بیراه است که راه می افتد .

 

بله و متاسفانه این هوادارن به خواننده هوادار مقابل ناسزا می گویند واتفاقاتی اینچنینی را منجر می شوند.

متاسفانه باید بگویم که اینها هوادار نیستند، اینها مریض اند. هوادار کسی است که دقیقا هوایت را داشته باشد. من اگر امروز دادم زدم، رفیقی خوب است که به من بگوید می خواهی آرامت کنم؟ نه اینکه او هم با من داد بزند. اتفاق خوبی در این حالت پیش نمی آید که!

 بله درست است که هوادار باید یک جایی دفاع کند از من  و به قلب ماجرا برود، و باید دفاع کند از من، البته باید که نه! بایدش را حذف کنید، بنویسید لطف می کند. او یک جایی لطف می کند و می جنگد به خاطرمن اما این همه جا نیست. قرار نیست چون طرفدار من است به شما چیزی بگوید. قرارنیست چون طرفدار من است به یکی دیگر چیزی بگوید. من همیشه می گویم مهم نیست رضا صادقی آدم خوبی باشد بلکه مهم این است که می خواهد حرف خوب بزند. همین کافی است. آدم خوب و بد بودن به خودش ربط دارد. به تفکر و حرفش باید فکر کرد. توی این همایش به هوادارانم می خواهم همین چیزها را بگویم و دوستان هنری ای که می آیند و کسانی اند که تاکنون با آنها همکاری داشته ام، می خواهم بیایند ونظراتشان را در این رابطه بگویند و جوی برای اولین بار پیش بیاورم که بیشتر از اینکه هوادار رضا صادقی ، هوادار رضای صادقی باشد هوادار موسیقی رضا صادقی باشد و هوادار دوستان رضا صادقی باشد و ... و در کل فارغ از تمام این اتفاقات فکر کند که دارد هواداری چه چیزی را می کند؟ که خدا را شکر این اتفاق همیشه برای من به نحو احسن بوده است و خوب بوده است و الحمدالله هوادارانی که داشته ام همیشه هواداران خوب و متفکری بوده اند. ولی خوب در نهایت جوانند، حرارت جوانی همیشه در مغزشان  هست حال مواقعی به دلیل لطفی که به من دارند لطف می کنند و چیزهایی می گویند. من دوست دارم اینها را جمع کنم به عنوان یک برادر، یک دوست  و به آنها بگویم من این جوری دوست دارم هوای من را داشته باشید ، من این جوری دوست دارم که اتفاقا هوای دیگران را هم این جوری داشته باشید. چون همیشه من و شما نیستیم. یک خانم رضایی هست که دور است و می گوید خوب هوادار که این است ، وای به حال خواننده اشان! کلیت ما را ضربدر بزنید. من می توانم هوادارم را ببرم بالا و هوادار می تواند من را ببرد به فضا.

 اینها بحث هایی است که قرار است در این همایش مطرح بشود. ضمن تقدیرهایی که قرار است از برخی از هوادارانی که طی این یک دهه و اندی همراه بوده اند ، بشود. خیلی برایم مهم است که آنها از من چیزی داشته باشند که بعدها جز خاطرات جوانی اشان باشد و به بچه ها و نوه هایشان بگویند که فلانی  که دوستش داشتیم برای ما این کار را انجام داد و ارزش داد به حرف ما، به حضور ما ... خیلی ها را من می بینم و دستشان را می بوسم واقعا . می بینم هر شهری کنسرت دارم، با محبت می آیند و هزینه سفر، هتل، خورد و خوابشان را می کنند و من اصلا خبر ندارم. یکباره می بینم همین آدمها در تبریز، رشت، آمل، تهران و همه جا در کنار من حضور دارند . وقتی نگاه می کنم ، می گویم وقتی فردا بخواهم از دنیا بروم خوشحالم که این ها یادم می کنند و به یاد و فکرمن هستند، خدارا شکر اینها ارزش دارند.

این لطف خداست که مردم دوستم دارند. همیشه این را می گویم. چند وقت پیش یک اتفاق خیلی بد برایم افتاد، از صمیم قلب خدا را شکر کردم. یکی از دوستانم گفت از این خدا را شکرهایی است که خدا کمی دردش بیاید؟  گفتم نه واقعا این طور نیست. وقتی آدم به خیابان می آید و یکباره می بینی  یک موتوری که پیک است و تو را می بیند و می گوید سلام آقارضا ؛ منت سرت می گذارد. وگرنه آن آدم را 10 میلیون بدهی، حتی ممکن است نگاهت هم نکند. چون این قدر عزت دارد که نیازی به سلام و نگاه تو ندارد. خدا را شکر . من فکر می کنم دعای پدرو مادرم همیشه همراهم است . کلا کار خوبی نکردم ولی مواقعی فکر می کنم که دعای آنهاست  و اینکه خدا مرا دوست دارد و از او ممنون هستم و همیشه او را می بوسم.

 

این همایش قرار است چه زمانی برگزار شود؟

داریم سعی خود را می کنیم که در شهریور ماه باشد. دوستانی مثل وحید میرزایی ، حسین مشرفی و در راس مدیریت آقای علی جعفری ، مهدی زارعی و بقیه دوستانی که هستند و تعدادشان خیلی زیاد است و نمی توانم تک به تک از آنها نام ببرم، به همراه موسسه خیریه موعود قرار است این اتفاق بیفتد. یکی از دلایلی که همراهی ما با این خیریه است ، این است که حاشیه ای برایش اتفاق نیفتد و بدانند که از ابتدا نگاه  ما مثبت است تا انتها.  نه این طرفی هستیم و نه آن طرفی بلکه ما خودمان هستیم، خود خود خودمان؛ بی هیچ حاشیه ای.

قرار است این اتفاق  بیافتد و اگر خدا عمری بگذارد و اتفاق خاصی نیفتد به امید خدا روز خوبی خواهد شد.

احساس می کنم روزی خواهد شد که خیلی ها از آن به بعد یا بیشتر با ما خواهند بود یا کلا از ما خداحافظی می کنند.

 

با توجه به حضور تیارا قطعا او نیز حضور خواهد داشت؟

من خیلی دوست دارم این اتفاق بیافتد احتمالا شاید برای کنسرت مهرماه او را بیاورم اما برای آن جمع هنوز خیلی کوچک است .

 

مدتها پیش جایی خواندم که کاری از شما توسط یکی از دوستان کاور شده است. جریان چیست؟

یکی از خواننده ها که دوست من بود والان هم دوستم است ،  نمی دانم چرا این کار را کرد. ایشان بدون اجازه من در کنسرتهایش چند قطعه از کارهایم را می خوانَد. باور کنید خواندن این قطعات اصلا برایم مساله ای نیست. خیلی از جوانها هستند که لطف می کنند و تماس می گیرند که مثلا دوست داریم فلان کار را بخوانیم، اشکالی ندارد؟ اتفاقا من خیلی هم خوشحال می شوم . چه سعادتی بیشتر از اینکه وقتی چیزی از دهان آدم بیرون می آید یک نفر دیگر به عنوان یک چیز خوب آن را تکرار کند . ولی وقتی که یک کم احترام پیشکسوت را نگه نمی دارند، احترام سن و سالت را نگه نمی دارند، حتی یک زنگ خالی نمی زنند..... واقعا این کار خیلی سختی نیست. یک نفر از آن طرف دنیا مثل شهرام صولتی که با خواندنش وقتی به او گفتم اشتباه کردی 10 بار تماس گرفت و عذرخواهی کرد و اتفاقش را توضیح داد . ولی این دوست عزیز تا همین لحظه حتی یک بار هم تماس نگرفته که من معذرت می خواهم که این آهنگ را روی سن خواندم وعین خیالم هم نبود. اسم نمی خواهم ببرم فقط امیدوارم یک چیز را بداندکه آدمها با خواندن، خواننده نمی شوند . آدمهایی خواننده شدند که ماندند. آدمها با تفکراتشان فقط ماندگار می شوند. چیزی که می خوانیم مهم است. از من خواننده تر و از همه خواننده تر آمدند و رفتند ولی کم پیش آمده که بنشینند و فکر کنند و ببینند که فرهاد چیز بدی می خواند. یا مثلا استاد شجریان چیز بدی می خواند، یا مثلا از این بزرگانی که می شناسیم و آدمهای بزرگی که دیدیم. پس می فهمیم که فقط خواندن نیست ، چه چه زن زیاد بوده ولی یکی ایرج می شود. چون می دانست چه می خواند. من احساس می کنم فقط به خواندن نیست، آدمهایی می مانند که می دانند چه چیز دارند می خوانند. امیدوارم دوستان من هم بدانند. البته اول خودم را می گویم.

 

کمی به عقب تر برگردیم. شما وقتی وارد دنیای موسیقی شدید، از معدود خواننده هایی بودید که به راحتی کوچه و بازار با مردم و از جنس خودشان با آنها حرف زدید. رمز این موفقیت در چه بود؟ رمز این صمیمیت و ارتباط برقرار کردن چه بود؟

من از روز اول شعار ندادم. من مردمم را دوست داشتم ، با نگهبانش با افتخار نشستم ، با نانوایش با افتخار نشستم و از همه مهم تر من فکر می کنم اتفاق بعداز لطف خدا رمز موفقیت محبتی که مردم به من دارند این است که هیچ وقت از مردم دور نشده ام. یعنی یک جورهایی ماشینم من را نگرفت، سفرهایم من را نگرفت. من یک چیز بگویم و ان چیزی است که هیچ وقت هیچ کس از من نپرسید. هیچ وقت هیچ کس نپرسید چرا رضا صادقی که می تواند یک کارخانه عصا داشته باشد هنوز هم یک عصای آهنی که خودش ساخته با لنتی که دورش می پیچد را دستش می گیرد؟

به دلیل اینکه این عصا متعلق به زمانی است که من نداشتم و آدمهای ندار مثل خودم این را برایم ساخته اند. من این عصا را تا به الان نگه داشته ام  که یک عده بدانند که من همان آدم گذشته ام. با نداری هم این عصا ساخته می شود و چیزی که با نداری من را تا اینجا آورد از این به بعد هم می برد.

 

چرا این قدر دوست دارید صادقانه نشان بدهید؟

چون مردم صداقت را می فهمند. با هم که تعارف نداریم . مردم معنی راست و دروغ را خوب می فهمند و برای همین هم نمی شود خود را ستاره کرد و هاله دور سرت بگیری و بال داشته باشی. من معتقم باید صادق بود ، حال یا تو را می پذیرند یا نمی پذیرند. فقط باید دعا کنی که مردم تو را لایق بدانند و 10 دقیقه به تو توجه کنند. یکی از دوستان من می گفت آلبوم این روزها فروش ندارد و اگر بیاید بک ماهه می خوابد. در جوابش گفتم برو خدا را شکر کن . آن آدمی که امروز درگیر پول عمل بچه اش است، آن آدمی که امروز درگیر پول شهریه بچه اش است، کسی که درگیر جهیزیه دخترش است ، اصلا مهم نمی داند که تو کجای این دنیا هستی! یکی از عیبهای بزرگ بعضی از خواننده ها از جمله خودمن این است که فکر می کنیم همه دنیا کارو بارو زندگی اشان را گذاشته اند کنار و فقط دارند نگاه می کنند که من چه می کنم. در حالی که خبری نیست. در طول 24 ساعت باارزش زندگی که یک ثانیه اش بر نمی گردد، سه ثانیه هم کسی از کنار صدای من رد شود، منت دنیا را سرم دارد.  آن هم با این گرفتاری ها و درگیری ها که این روزها مردم با آنها دست به گریبانند.

بعضی وقتها در گذشته که جایی می رفتم بعضی ها که می گفتند ببخشید تو را نشناختیم  اصلا برایم مهم نبود و می گفتم که مهم نیست. به دلیل اینکه می دانم اگر تو نشناختی من مقصر هستم که سراغ تو نیامده ام. دو سه سال پیش یک روز سعادت نصیب من شد در پارکی در تهران به نام پارک ولایت که  شهرداری شرایطی را مهیا کرده بودتا کنسرتی برگزار کنم و مردم به صورت رایگان به تماشا بیایند. یک شب بعد از آن هم من در برج میلاد تهران کنسرت داشتم.  این به ما گفت آقا لطمه می خوری، دیگری گفت این کار را نکن کنسرت ات روی هوا می ماند و خلاصه هر کس چیزی می گفت. گفتم اگر قرار باشد کنسرتی لطمه بخورد به دلیل  اینکه من دارم می روم کنار کسانی که من را رضا صادقی کرده اند اتفاقا بگذار لطمه بخورد. اگر دست من بود، دوست داشتم ارتزاقم را از راه دیگری داشته باشم و کنسرت مجانی برای مردم برگزار کنم، برای کسانی که من را به اینجا رسانده اند. این راهم نمی گویم که آدم خوبه شوم، چون غیر از این نیست.

بله حرفی درآن نیست که هر چیزی  حمایت مالی می خواهد که قدرتمند جلو بیاید ولی یک وقتی آدم باید بی خیال شود و بیاید به سمتی که این را فرصتی بداند و به این فکر کند که من این چیز رامی خواستم و می خواهم اینجا اجرا داشته باشم و خوب هم است.

یکی از دوستان می گفت شرایط جوری است که آنجا کنسرت دادن بد می شود. گفتم نه اتفاقا بد نمی شود منتها آنجا تو نمی توانی خودت را لوس کنی. آنجا تو نمی توانی ادای آمریکایی ها را دربیاوری. (آمریکایی که می گویم منظورم ادا و اطوارشان است یکباره حاشیه نشود!) آنجا نمی توانی ادا در بیاوری اگر این کار را بکنی رک و راست به تو می گویند . اگر هم خودت باشی که بازهم رک به تو می گویند دمت گرم و تعارف هم با تو ندارند چون نانشان از قِبل تو نیست.عیب ما این است که آرام آرام یادمان می رود  امروز رضا صادقی اگر تا 10 سال پیش حال زندگی اش این بود که توی پارک دلفین بندرعباس که الان هم خراب شده با 50 تماشاجی، هفته ای 20 هزارتومان بگیرد ، عشق جهانش بود. الان دیگر یادش رفته است. در حالی که می شود دوباره آنطور بود، چیزی نیست، برای خداکاری ندارد. به همین راحتی است. من همیشه گفته ام اولین پله صعود این است که باور کنی هنوز خبری نیست و آخرین پله سقوط زمانی است که فکر کنی دیگر خبری است و تمام شده است. با مغر می آیی پایین و اصلا هم برای هیچ کس مهم نیست. خیلی جالب است، بعضی ها می گویند طرفدارها چه می گویند اگر من این کار رابکنم. من خودم را مثال می زنم که بابا خیلی جدی گرفته ای رضا صادقی خودت را. طرفدار تو الان سرکار است وسط این گرما و با هزار بدبختی و گرفتاری دارد کار می کند که رزق زندگی و زن و بچه اش را در بیاورد و حالا یک جایی از زندگی اش بر می گردد و به تو حال می دهد و صدایت را می گذارد و می شنود. چرا فکر کردی دنبالت است  که تو الان چه ماشینی سواری؟ پراید سوار می شوی یا پیکان یا دوچرخه! به حال او چه فرقی می کند؟ او آنقدر بدبختی و گرفتاری دارد و کار می کند که فرصت نمی کند به تو فکر کند. یک بار یکی چیزی به من گفت و رویم را کم کرد. من یک ماشین خریده بودم از آن ماشینهایی که توی ایران چهار تا بیشتر نبود. یک بار رفتم پمپ بنزینی که همیشه می رفتم. دیدم همان دوسه نفری که همیشه جلو می آمدند و سلام و علیک می کردند و چاق سلامتی می کردند ،سراغم نیامدند، یکی اشان جلو امد، سلامی کرد و خیلی سرسنگین رفت. یک جورهایی خناق شد توی گلویم. صدایشان کردم  و به آنها گفتم من هر روز به اینجا می آمدم و با هم بگو و بخند داشتیم. چه شده که حالا این قدر سرسنگین هستید؟  یکی از آنها گفت راستش را بخواهی با این ماشینی که آمدی ما گفتیم الان کنار ماشینت بیاییم  و دست به ماشین بزنیم می گویی دست نزن. یک مقدار از ما دور شدی. من نمی گویم این فکر درست است یا غلط ولی دیدم چقدر جالب! اصلا این ماشینی که من گرفتم، نتیجه توجه آن آدم است .گفتم خیلی ببخشید گوربابای این ماشین که بخواهد آن ادمها را از من بگیرد. باورتان نمی شود در عرض 10 روز آن ماشین را فروختم. به همین راحتی!

نمی گویم خیلی پایین تر ولی یک چیزی می گیرم که چشم آنها به آن عادت داشته باشد و رفاقتمان هم سرجایش می ماند.

 

برایتان خیلی مهم است که دیگران درباره اتان چه فکر می کنند؟

نه بلکه مهم آن رفاقت است. من این جور نگاه می کنم که آن آدم می رود و به بچه اش می گوید، بچه اش به دوستش می گوید ، دوستش در مدرسه تعریف می کند ودر مدرسه معلم می بیند و می شنود. پس طرف من یک نفر نیست بلکه جمعیتی است. اصلا یک نفر نیست . بعضی ها می گویند تو درکنسرت خیلی حال داری و بعد هم می ایستی و می گویی و می خندی و عکس می گیری. می گویم شاید این آدم دیگر من را هرگز نبیند ولی آن خاطره همیشه با او می ماند. خیلی هم هستند که مثلا می آیند و می گویند ما تا به امروز طرفدارت بوده ایم و از این به بعد نیستیم.

 

پرسیدید چه دلیلی برای این موضوع دارند؟

بله مثلا می گوید ما آمدیم فلان کنسرت  و ما را به پشت صحنه راه ندادند. خوب من نمی توانم برایشان توضیح بدهم که من مقصر نیستم ، مقصر سیستم و شرایطی است که در آن پیش می آید ، آدمهایی هستند که تهیه می کنند و نظم می دهند و نظم می برند وگرنه اگر با من باشد و طاقت بیاورم، بماند که دوساعت روی سن بودن کلی از من انرژی گرفته است ولی تمام و کمال دراختیار خواهم بود. ولی چون این توضیحات را نمی دهم فط یک جمله می گویم که تا الان که بودی منت سرم گذاشتی و از این به بعد هم هر جا که باشی برایت دعا می کنم. نمی خواهم بگویم من آدم خوبه هستم، بلکه من هم این قدر بدی دارم که اگربگویم یزید زمان هستم.

 بحثی که وجود دارد، این است که خودم را از مردم بدانم نه اینکه مدام بنشینم و از چیزهایی که آنها ندارند برایشان پز بدهم. مثلا مدام حرفم این باشد که سفرهای خارجی داشته ام  و وین و فرانسه و موناکو و .... رفته ام، خوب طرف باخودش فکر می کند من که بزرگترین سفرم مشهد یا اصفهان بوده است و ادبیات سفرم با ادبیات سفر این آقا جور در نمی آید و ... پس دنیای شخصی ام مال خودم و وقتی که می آیم توی شعر و موسیقی شبیه آن آدمهایی می شوم که با من همراه بوده اند و به من توجه داشته اند. دقیقا ماجرای همانی است که من از توجه آن آدمها با این جا رسیده ام.

 

برنامه کنسرت به کجا رسید؟

دو روز دیگر راهی اردبیل هستیم و کنسرتی داریم و باز هم مثل قبل می خواهم یک کار آذری بخوانم و امیدوارم خوششان بیاید.

 

خوب برسیم سر آلبومی که در دست تولید دارید. برای اینکه این آلبوم شبیه آلبومهای قبلی شما نشود، چه تمهیداتی در نظر گرفته اید؟

من کارهای متفاوت هم داده ام و کارهای تکراری هم داشته ام ولی توی این آلبوم دارم سعی می کنم به لحاظ شعری یک مقدار گستاخ تر باشم و یک مقدار ادبیاتی استفاده کنم که خوب باشد، خوبی که در کوچه و بازار می شود شنید. من احساس می کنم مردم ما یک کم از وزن فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن خسته شده اند. نتجیتا باید دنبال اتفاقات خوب باشیم. یکی از این اتفاقات که توی ذهن من هست این است که همیشه می گفتم چرا این دنیای رپ این همه ذهن مردم را درگیر کرده است.  من اینجور فکر می کنم که من یک زمین دارم که یک عده منت گذاشته اند و آمده اند توی زمین من هوا گرفته اند. الان می آیم توی این زمینم در یک بخش از آن درخت می کارم، یک جا آبنما می زنم، یک جا خانه می سازم و کم کم دارم زمینم را پر می کنم اما وقتی دیدم دیگر در حال ترکیدن است، می روم نگاه می کنم ببینم کدام درخت قابلیت جایگزینی دارد و درخت جدید جایگزین می کنم. هوای سرزمین احساسم که به شما تقدیم می کنم را باید عوض کنم، نه اینکه خودم عوض شوم.

 من امروز نمی توانم  مثلا مثل فلان دوستم که الکترونیک کار می کند کار کنم. چون او بلد است الکترونیک کار کند. من نمی توانم رپ بخوانم اما آن دوست من بلد است رپ بخواند. اما می توانم از تفکرش در تفکر خودم ادغامی داشته باشم که شما هم بتوانی بپذیری از من و بگویی چقدر  بوی این اتفاقات را می دهد. کاری که توی «وایسا دنیا» من کردم. تفکر دنیای الکترونک با تفکر شعر امروزی و خواندن امروزی را ادغام کردم و به مردم ارائه کردم و مورد لطف و توجه واقع شد.

 

در آلبوم جدید از این ایده ها استفاده می کنید؟

بله در آلبوم جدید دو کار با فضای خلوت دارم. یکی دو قطعه که می شود گفت موزیکانه تر و موزیکال اند ولی اشعارشان خیلی به مردم نزدیکترند. یک مقدار هم گستاخی کلام در این آلبوم هست. یک قطعه هارد راک خوانده ام با شعری از دوست خوبم امیر حسین الهیاری که قبلا کار «بخند» من را گفته بود. بیشتر در این آلبوم توجهم به گستاخی کلام است نه گستاخی به معنای بی ادبی بلکه به معنای جسارت. یعنی سعی کرده ام یک مقدار راحت حرف بزنم. در یکی از این شعرها دارم:

خبر داری که دارم پیر می شم

با سیگار و خیابون سیر می شم

که دنیام شده قد چند تا کوچه

که دستام خیلی وقته بی تو پوچه

و اینها چیزهایی است که در روزمره داریم هر روز می بینیم

یا یکی از شعرها این است که:

عوض کن حالمو وقتی پر از دلشوره بی تابم

یه شب با قرص بیدارم، یه شب با قرص می خوابم

 به هر حال چیزهایی است که باید دید. من این دفعه دوست ندارم زخم بگذارم زیر آستین بلکه می خواهم آستینم را بزنم بالا و بگویم ببین زخم است!

یا خوبش  می کند یا می میرد؛ راه سومی ندارد. اگر بماند اندک اندک می میرد. دیگر بس است اینکه  بگوییم  زندگی چقدر قشنگ است  و .... نه زندگی قشنگ است ولی چیزهای دیگری هم از زندگی هست که باید گفت.  من دوست دارم این بار واقعیات را هم بگویم.

 

خوب آن وقت قطعا خط قرمزهایی خواهید داشت.

در این پروسه زمانی با حضور آقای ارجمند در دفتر موسیقی خیلی به ما کمک می کند برای اینکه ما چیزی را ارائه و منتشر کنیم. چون ایشان خودشان موزیسین هستند، اهل موسیقی و تفکر و یک استاد مسلم است. استادی که در قالب کار خودش می فهمد و این خیلی به ما کمک می کند. حضور آقای مرادخانی که به نظر من خود  ازشروع کننده های حمایتی فضای پاپ در موسیقی ایران  بوده اند، هم در گذشته و هم در حال. همه اینها کمک می کند به اینکه ما از این عزیزان بخواهیم  شرایط را برای ما باز نگه دارند . مامی گوییم اگرفضای موسیقی ما بد است بیایید آن را ترمیم کنید.

در این شعری که می گویم یه شب با قرص بیدارم یه شب با قرص می خوابم ترجیع بندش می گوید که:

آدم خوبه ی بازی ، می بازی منو حالا این بازی رو چند چندی

می بخشی ولی خیلی خیلی احمقن چشمات وقتی داری می خندی

یک نفر است که دارد می گوید که دیگر نخند به من. مدام لبخند الکی نزن من دارم می میرم چرا می خندی؟  من دارم می میرم و نابود می شوم یا حالم را خوب کن یا برو ...

 

 این آلبوم برای این منظور است و ارتباط برقرار کردن با مردم؟

بعضی از فضاهای آن  به خودم نزدیک است ولی بعضی از فضاها را نه! من خودم بنا به دلایلی که الان نمی خواهم مطرح کنم خیلی نزدیک شدم به آدمهای پردرد که این هم در نتیجه حضور در جمعی بود که من ، شهاب رمضان، افشین سیاهپوش، عمادطالب زاده، ترانه مکرم،  علی استیری، پویا حیدری، محمد غفاری و محسن شیرآلی و ... همه دور هم بودیم در جمعی به نام «ما با همیم».

 در این گروه در یک اتفاق خیلی خوب رفتیم سراغ بچه های کار و برایشان غذا گرفتیم ، گشتیم تا ببینیم اینها کجایند و جایگاهشون کجاست. در این جمع هر کس کاری می کرد  ولی خوب بنا به دلایل کاری بچه ها یک مقدار این بحث خوابید. این مساله  خیلی من را مشتاق کرد که بعداز آن این راه را ادامه بدهم  و به این ترتیب با دردهای بیشتری آشنا شدم. یک سری اتفاقات و دردهایی در کار من هست که شاید هیچ ربطی به خودمن ندارد ولی درد ملموسی است هست که ما زیر آستین پنهانش کرده ایم.

 

از عوامل آلبوم بگویید؟

از ترانه سراها ترانه مکرم  در این کار است ، امیر حسین الهیاری، حسین سلیمانی که بازیگر هم است. جالب است که من این شعر را از ایشان گرفتم و در کنسرتم اجرا کردم و بعدها فهمیدم که ایشان کیست و این شعر اوست. در بخش ترانه همچنین حسین سلیمانی ، یکی دو ترانه هم خودم نوشتم. مرحوم ابراهیم منصفی از شاعران و آهنگسازان قدیمی بندرعباس در این بخش حضور دارد. در آهنگسازی چند کار ازخودم، یک قطعه اشکان خشایی، یک قطعه فاضل پیش، یک قطعه محمد نصرتی و... در کنارم حضور دارند .  درتنظیم اما دوستان زیادی هستند مثل شجاعت شفاعی، میثم مروستی، اشکان آبرون، اسماعیل حسینی،  آرون حسینی و ....

 

در آخر؟

حرف خاصی نیست . فقط اینکه خیلی از آدمهایی ممنون هستم که برایشان سلامتی تیارا اهمیت دارد. چون واقعا دیده ام چقدر نگرانند و برای من عیب است اگر از این عزیزان تشکر نکنم. خدا را شکر  این فرصت پیش آمد که از آنها تشکر کنم. چون طوری برای او دعا می کنند که من قلبم می ریزد . جوری برایش دعا می کنند که از من که پدرش هستم نزدیکتر است و من دستشان را می بوسم.

آنهایی که بعضی وقت ها بنا به هر دلایلی شاید جاهایی حرفهای بی ربط درباره من می زنند ، از آنها معذرت می خواهم که  نتوانستم دوستشان باشم . اگر می توانستم با آنها دوست باشم این جوری دشمنی نمی کردند. ولی بارهم از آنها تشکر می کنم و ممنونم. حتما از طرف من از آنها تشکر ویژه داشته باشید. اگر غیر از این بود نمی دانستم جایم پیش خدا کجا بود.

از هوادارانم واقعا ممنونم، از مشکی پوشها و مشکی دوستها که همیشه حمایتم کردند. من بعداز اتفاقات قراردادی که داشتم  و نمی توانستم یک سری آهنگ های قدیمی مثل وایسا دنیا و اینها را بخوانم، فقط چشم امیدم اول محبت خدا بود بعد حمایت آنها. چون این قطعات تحت امتیار شرکت ایران گام بود و بنابه مشکلات موجود نمی شد آنها را اجرا کنم. ولی این دوستان چنان حمایتم کردند که اصلا احساس خلا نکردم.  بعداز هر اجرا دوستان من می دیدند که من از خوشحالی بغض می کنم.

حرفی دارم با مردم که هیچ یک از خواننده ها با هم مشکل ندارند ما خیلی با هم دوست هستیم ولی چیزی که وجود دارد این است که هنرمند عموما اگر تنها نماند نمی تواندکار هنری بکند و دلیل نبودن ما با هم شرایط هنری هر یک از ما است، اما دل ما با هم است شک نکنید.

به هر حال من خیلی خوشحالم که سایت نوای فارس فعال شده است  و امیدوارم اتفاقاتی که در جهان مجازی دیده ام با تمام حاشیه هایش را اینجا نبینم. هر چند دلم خیلی روشن است که نخواهم دید. چون نگاه متفکری درون آن هست.

پیشنهاد می دهم همه کنسرت همایون شجریان را بروند. چون من خودم خیلی دوست دارم بروم اما امکان آن فراهم نشد. هر کنسرتی که برگزار می شود را ببینند.

 

ولی همه نمی توانند به دلیل اقتصادی از کنسرتها دیدن کنند.

من فقط شرمنده ام که آنها نمی توانند این کار را بکنند. وقتی یک نفر نمی تواند به کنسرت من بیاید، برای من جای تاسف دارد. باور کنید هزینه های کنسرت یک پنجاهمش را شاید خواننده بگیرد و هر کس هم می گوید بیشتر است می خواهد خودش را زمین نزند.

من کاری ندارم به این که چه کسی ، چه چیزی می گوید. ولی وقتی سالنها برای یک سئانس اجرا 35 میلیون دریافت می کنند ، حواشی و اتفاقات دیگر هم به کنار، هنرمند فقط از آنجا با دل خوش بیرون بیاید کافی است.

 

یعنی خواننده پول نمی گیرد؟

نمی گویم پول نمی گیرد ولی انصافا آن چیزی نیست که مردم فکر می کنند . یعنی اگر این خانه های قسطی و ماشین های چکی نبود، باور کنید خیلی اتفاق  ساده تر بود. باز هم می گویم نیامدن آنها به کنسرت ها از ضعف و بدشانسی من است. فقط دعا می کنم که در این شهر آنقدر سالن کنسرت ساخته شود و شرایط کنسرت آن قدر خوب باشد که مثل همه جای دنیا اسپانسرها بیایند وسط و هزینه ها را پر کنند که از آن طرف بلیت ارزان بفروشند تا همه بتوانند به  کنسرت بروند. متاسفانه دوستان من فکر می کنند بلیت ارزان یا هر چیز ارزان، برایشان کسر شان دارد. اینکه اگر رضای صادقی بگوید بلیت من 100 هزارتومان است ، کلاس نیست. متاسفم که برخی از دوستان گران بودن بلیت کنسرتشان را پواَن مثبتی برای خود می دانند.

  این نهایت افت و عقب ماندگی فکری است که خواننده ای فکر کند بلیت گران برایش اعتبار و کلاس می آورد.

کل دنیا مال تو خوب و بدش

روزای آخرم و با عشق خوشم

واسه انگشتای سردم روی ساز

نسخه دارومو آتیش می کشم

منبع : خبر داری که دارم پیر می شم؟
به اشتراک بگذارید :
برچسب ها


عضویت : telegram.me/joinchat/AzEeHDus0u0ht5Y_Qi2E0Q